کد خبر:832

۱۶:۲۷ | ۱۴۰۴/۰۸/۲۴
0
𝐓

گزارش اختصاصی | تداوم ایثار از جبهه تا حرم اهل‌بیت(ع)؛ سالروز شهادت شهید محمدرضا ابراهیمی

گزارش اختصاصی | تداوم ایثار از جبهه تا حرم اهل‌بیت(ع)؛ سالروز شهادت شهید محمدرضا ابراهیمی

امروز ۲۴ آبان سالگرد شهادت شهید محمدرضا ابراهیمی یزدآبادی است؛ مردی از دیار فلاورجان اصفهان که از روزهای نوجوانی تا لحظه شهادت، زندگی‌اش رنگ غیرت و خدمت داشت.

به گزارش ایثارنیوز، شهید محمدرضا ابراهیمی یزدآبادی در سال ۱۳۴۴ در شهر ابریشم و محله یزدآباد شهرستان فلاورجان استان اصفهان، در خانواده‌ای مذهبی و پرجمعیت متولد شد. او چهارمین پسر خانواده بود و دوران نوجوانی‌اش همزمان با روزهای پرالتهاب انقلاب اسلامی سپری شد. برخلاف سن کم، در بیشتر تظاهرات‌ها شرکت می‌کرد و حتی در ماجرای پایین کشیدن مجسمه شاه در میدان انقلاب کنونی، حضور داشت؛ حضوری که باعث شد همان شب به دلیل تعقیب مأموران دیرتر از همیشه به خانه برسد و خانواده‌اش نگران شوند.

قدم‌های نخست در مسیر جهاد

چند ماه پس از آغاز جنگ تحمیلی، با اینکه سنی نداشت و آموزشی ندیده بود، تصمیم گرفت راهی جبهه شود. ابتدا در جهاد سازندگی خوزستان دو ماه خدمت کرد و سپس پس از طی دوره آموزشی فشرده در پادگان غدیر، دوباره به منطقه اعزام شد و در عملیات فرماندهی کل قوا حضور داشت.

شرطی که مسیر زندگی او را شکل داد

با شروع جنگ، حضور او در خانه کم شده بود. خانواده برای اینکه او بیشتر در شهر بماند، مسئله ازدواج را مطرح کردند. محمدرضا پذیرفت اما شرط گذاشت که هیچ‌کس مانع رفتنش به جبهه نشود؛ حتی اگر مجروح باشد. او بر این شرط تا آخرین روز زندگی پایبند ماند.

سال‌ها خدمت، تلاش و زندگی ساده

پس از دوران حضور در جبهه، در لشکر ۱۴ امام حسین بازنشسته شد و مدتی در مغازه ابزارفروشی و سپس در جهاد سازندگی فعالیت کرد. در بسیاری از کارها خودکفا بود و از جوشکاری و تعمیرات تا باغداری را خودش انجام می‌داد. با وجود سن و سال، همیشه همراه فناوری‌های روز بود و با شبکه‌های اجتماعی و جست‌وجوی اینترنتی سر و کار داشت. احترام و ارتباط عمیق با خانواده شهدا، اهتمام به حمایت از پدر و مادر شهدا و علاقه فراوان به ثبت خاطرات دفاع مقدس از ویژگی‌های همیشگی او بود.

عشق به خدمت و مردم‌داری

طبقه دوم خانه‌اش را برای زوج‌های جوانی که توان اجاره نداشتند در اختیار گذاشت و چندین خانواده توانستند با این کمک، بعد از چند سال صاحب‌خانه شوند. کمک به نیازمندان، جمع‌آوری کمک‌های مردمی در مناسبت‌ها، حمایت از افرادی که برای جهیزیه یا ازدواج نیازمند بودند، بخشی از کارهایی بود که همسرش از آن‌ها یاد می‌کند. در کنار این‌ها، سفر حج سال ۶۶ و حضور او در میان زائران در روزهای حادثه منا از تجربه‌هایی بود که همسر شهید نقل کرده است.

خدمت به زائران در مسیر کربلا

وقتی مدیر کاروان شد، خود را خادم زائران می‌دانست. پیش از هر سفر، برای بچه‌ها، زوج‌های جوان و خانواده شهدا هدیه تهیه می‌کرد و هزینه همه را خودش می‌پرداخت. او دل‌خوش بود که سفر زائران با یادگاری کوچک و محبت‌آمیز او همراه شود.

دلتنگ دوستان شهید و آرزوی دیرینه شهادت

سال‌ها بود که خود را جا مانده از کاروان شهدا می‌دانست. هر هفته به گلستان شهدای یزدآباد می‌رفت و بارها از اطرافیان خواسته بود برای رسیدن به آرزویش دعا کنند. همین اشتیاق باعث شد برای اعزام به سوریه بی‌وقفه پیگیری کند و برای این کار نامه‌های بسیاری به افراد مختلف نوشت تا موافقت اعزامش صادر شد.

آخرین روزها و پیوستن به یاران شهید

فرزندش روایت می‌کند که پس از تشییع شهدای غواص، پدرش با شوقی کم‌سابقه سربندی با نام حضرت زهرا سلام‌الله علیها گرفته و آن را به همسرش داده بود؛ همان روز نشانه‌ای به دلش افتاده بود که شاید زمان رفتنش نزدیک است. آخرین تماس او شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۴ بود. در حالی که خانواده تا سه‌شنبه از او خبر داشتند، محمدرضا ابراهیمی روز یک‌شنبه در سوریه به شهادت رسیده بود. او اکنون در گلستان شهدای یزدآباد در کنار همرزمانش آرمیده است؛ همان جایی که سال‌ها با دلتنگی و نجوا به آن پناه می‌برد.

وصیت‌نامه شهید محمدرضا ابراهیمی

اینجانب محمد رضا ابراهیمی، فرزند حسن، به شماره شناسنامه ۹۹۰، صادره از فلاورجان، متولد ۱۳۴۴، ساکن سپاهان شهر، شهادت میدهم به یگانگی خداوند متعال و شهادت میدهم که حضرت محمد (ص) پیامبر و فرستاده اوست و حضرت زهرا (س) فرزند او و مادر یازده امام بر حق و همسر امیر المومنین(ع) و در کل شهادت میدهم که این چهارده نور مقدس را خداوند برای هدایت و راهنمایی امت خلق کرد و خدا را شاکرم که به من آگاهی داد که خود را در صف مبارزان و مجاهدان در راه دفاع از دین اسلام قرار بدهم و خود را تابع دستورات حضرات معصومین قرار بدهم و بتوان در این برهه از زمان که اسلام عزیز در معرض خطر کفار مسلمان نما قرار گرفته خود را در صف مبارزان قرار دهم، هر چند که من رو سیاه کجا و صف مبارزه و دفاع از اسلام عزیز کجا……

من به عنوان سرباز کوچک ولایت وظیفه خودم میدانم هر چند قدم کوچک در این راه بردارم و از حریم ائمه دفاع کنم و ننشینم برای تکه نانی، به اسلام و انقلاب و راه امام عزیز که غیر از سعادت و خوش بختی برای مردم چیزی نمیخواست، نق بزنم. بنده برای آمدن در صف مبارزان سوریه نه کسی به من تحمیل کرده بود و نه از من خواسته شده بود. من مدت ها بود که دنبال آمدن برای مبارزه بودم و خداوند بر من منت نهاد و مرا پذیرفت که در این جبهه قرار گیرم.

از فرزندانم میخواهم که در هر کجا که خدمت میکنند چه در منزل و چه در خدمت به مردم فقط برای خدا کار کنند نه برای دیده شدن، که اگر خدا ببیند همه می بینند و اگر خدا نبیند هیچ کس نمیبیند. از خانواده ام میخواهم اگر خداوند توفیق شهادت به من داد برای من ناراحت نباشند. که من اگر در جنگ شهید نشدم خیلی ناراحت بودم که چرا از صف شهدا جاماندم و ناراحت حال خودم بودم.

عزیزانم مرا حلال کنید اگر شما را اذیت کردم و از همه دوستان میخواهم که مرا حلال کنید. اگر به کسی اذیتی کرده ام مرا حلال کند که من در پیشگاه خداوند دستم خالیست و اگر من شهید شدم مرا در گلستان شهدای یزد آباد در کنار دیگر همرزمانم، به حاک بسپارید.

به امید موفقیت اسلام عزیز

محمدرضا ابراهیمی

۳/۷/۹۴ ساعت ۶ صبح

ارسال نظرات
capcha